موضوع عدالت امری فراگیر در بیشتر زمان ها و مکان ها بوده است. درغرب قدیم افلاطون چیستی عدالت را به چالش کشیده است. ارسطو تقسیمات هشتگانه ای از عدالت مطرح کرده است. آکوئیناس به ستایش صلح و عدالت پرداخته است. درعصر جدید هابز با طرح عدالت قانونی، هیوم با دلایل پناه جویی به عدالت، کانت با عدالت به مثابه قاعده عام، دورکین با تلفیق نگرش سوسیالیستی ولیبرال(برابری درکیفیت برخورد و تساوی در منابع)، ناگل(برابری اقتصادی)، اسگنلون (برابری کلی)، فریدمن با شعار آزادی انتخاب، هایک با سراب عدالت، نوزیک با طرح نظریه استحقاق(برابری در حقوق)، و بوکانان(تساوی در برخورد سیاسی و,نگاهی,کوتاه,اندیشه,برخی,متفکران,غربی,درباره,عدالت,اجتماعی ...ادامه مطلب
همهی ما در شهرهای جدید که همگی بیشوکم شبیه همند به دنیا آمدهایم، اما همهی انسانهای تاریخ در چنین شهرهایی نزیستهاند و با چیزهایی که ما با آنها سروکار داریم، سروکار نداشتهاند. ظاهراً ما به زندگی در این شهرها عادت کردهایم و سودای زیستن در شهری دیگر را از دل بیرون کردهایم، اما چندان از زندگی در آن احساس خرسندی نمیکنیم. شاید شاعران از همه بیشتر در شهرهای ما احساس ناخرسندی و غربت و تنهایی کنند. اثبات این ادعا چندان دشوار نیست؛ کافی است نگاهی اجمالی بر شعر شعرای معاصر فارسی بیندازیم تا نالههای آنها را از شهر و مردم شهر بشنویم. اما چرا چنین است و شاعران در شهر دلتنگند؟ شاید مرور نگاه افلاطون به جایگاه شاعران در مدینهی آرمانیاش کمی به روشنشدن این پرسش کمک کند.مفهوم عدالت: نتیجهی ثبات، بهوجودآمدن مفهومی است که به عنوان مهمترین مفهوم اجتماعی، برقرارکنندهی نظم در زندگی شخصی و اجتماعی انسانهاست: عدالت. عدالت نیز مانند مفاهیم منطقی حاصل سرکوب یک فعالیت استعاری و تقلیل تفاوتها به شباهتهاست. سرکوبی که برابری موجود در عمل داد و ستد و معامله را به کل روابط انسانی تسری میدهد: «هر, ...ادامه مطلب
شعر عدالت: عدالت همان مفهومی است که اولین «مدینه» در فلسفه برپایهی آن بنا شد. جمهور افلاتون با بحثی دربارهی عدالت آغاز میشود و این بحث تا برساختهشدن تام و تمام مدینه و برقراری قانون در آن ادامه مییابد. در واقع عدالت مفهوم برسازندهی نظم اجتماعی و قانون و هنجار در مدینه است و تمام قوانینی که در مدینه حاکم میشود، باید به وسیلهی فیلسوفشاه که به واسطهی دستیابی به ایدهها، توانایی برقراری عدالت را دارد، مقرر و تعیین شود.عدالت، به منزلهی مفهوم برسازندهی مدینه، پس از ارائهی تمام تمهیدات لازم برای برقراری نظم، در آخرین دقیقهی خود، شعرا و هنرمندان را از مدینه بیرون میراند. افلاتون در واپسین کتاب جمهور، بحثی را در مورد هنرمند و خطر آن برای نظام اجتماعی به راه میاندازد. او هنرمند را به منزلهی کسی که میتواند تمام دنیا را از نو خلق کند، معرفی میکند: «او نهتنها همهی اسباب و مصنوعات را میسازد، بلکه هرگیاه و هرجانور، و حتی خود را هم میتواند بسازد. از این گذشته میتواند زمین و آسمان و خدایان و همهی چیزهایی را که در آسمان و زیر زمین هست بسازد و بهوجود آورد» (افلاتون 1380، 11, ...ادامه مطلب